زیبای بیدار
زیبای بیدار | زیبایی شناسی، Aesthetics ، شاخه ای است که فیلسوفان و منتقدان هنری به مطالعه و تفحص فلسفی مفاهیم بنیادینی همچون زیبایی و ذوق می پردازند. شاخه زیبایی شناسی قرابت نزدیکی با فلسفه هنر دارد.
فلاسفه هنر بطور کلی ماهیت و چیستی هنر و مفاهیمی که در ارتباط با تاویل و ارزیابی آثار هنری اند را مورد کاوش قرار می دهد. بطور کلی، ارائه تعریفی تخصصی تر از آنچه بصورت جامع بیان گردید، بدون درک و آگاهی از مجموعه ای از مفاهیم و نظریات هنری میسر نمی باشد.
همه ما کم و بیش با مضامین و احساساتی همچون زیبایی، زشتی، والایی، ظرافت، لطافت، ذوق، سلیقه، نقد هنر، هنر های زیبا، تامل و تفکر در آثار هنری، لذت حسی و گیرایی و افسون هنر آشنا بوده و آنها را در زندگی خود تجربه کرده ایم. در همه این تجارب و پدیده ها، ما معتقدیم که یک سری قوانین، احساسات و علایق مشابه دخیل هستند.
سه رویکرد در زیبایی شناسی
باید توجه داشت، که محدوده زیبایی شناسی وسیع تر از فلسفه هنر است. در حقیقت فلسفه هنر را باید یکی زیر شاخه های زیبایی شناسی دانست.
موضوعات مورد تفحص زیبایی شناسان نه تنها به بررسی ماهیت و ارزش هنر های مختلف، بلکه به کاوش پاسخ ها و عکس العمل های زیبا شناسانه مخاطبان (زشت و زیبا قلمداد کردن) نسبت به پدیده ها و چیزهای طبیعی جهان پیرامون که ساخت دست بشر نیستند، نیز ارتباط می یابد.
رویکرد اول در زیبایی شناسی
زیبای بیدار | چالش اصلی در همین قدم اول ابهام واژه هایی همچون زیبا یا زشت است که بخودی خود، چه در کاربرد شان به عنوان یک مفهوم و چه از لحاظ معنایی، واژگانی با تعریف یکتا و معین نمی باشند.
براستی چگونه می توان تمام پدیده ها و اشیاء جهان پیرامون را بطور قاطع به دو قطب زیبا و زشت تقسیم کرد؟ در این خصوص، تقریبا هر چیزی ممکن است از دیدگاه فردی زیبا درک شود و افراد مختلف بدلیل تباین عقاید و نظر گاه واژه زیبا را به چیزها یا پدیده های مختلفی اطلاق کنند.
چنین اختلاف نظر هایی ما را به این نظرگاه رهنمون می سازد که احتمالا باید یک یا چند دیدگاه یا رویکرد بنیادین وجود داشته باشند که مسبب و عامل قضاوتها و داوریهای مخاطبانند.
دلیل دیگر می تواند بخاطر این باشد که واژه “زیبا” بخودی خود حامل هیچ معنایی بجز آنکه فرانمود یا بیانی از یک نگرش یا بینش خاص که در افراد مختلف به حالات و امور متفاوتی مربوط می شود، نمی باشد.
مضاف بر این، با وجود تاکیدی که فلاسفه بر واژگان زیبا و زشت داشته اند، مشخصا این کلمات مهمترین و مفیدترین در حوزه نقد و مباحثات هنری یا در توصیف چیزها یا پدیده های طبیعی (مانند مناظر طبیعی) که توجه ما را بخود جلب می کنند، نمی باشند.
برای مثال، برای توصیف و انتقال برداشتمان در باب اهمیت یک شعر به فرد دیگری، ممکن است از واژه هایی همچون کنایه آمیز، محرک، بیانگرا، متعادل و یا مضحک استفاده کنیم.
بطریقی مشابه، در توصیف منظره ای وسیع از منطقه ای در حومه شهر، بیشتر از صفاتی همچون آرام، جوی، دل انگیز یا خاطره انگیز استفاده کنیم تا صفت “زیبا”.
نکته ای که باید به آن توجه داشته باشیم این است که صفت “زیبا” متعلق به دسته ای از واژگان است که تنها به جهت تسهیل در بیان حالت یا تجربه ای زیبا شناسانه از میان آن دسته از صفات انتخاب شده و بیشتر از بقیه واژگان هم گروهش بکار رفته است.
ولی این به آن معنا نیست که صفت “زیبا” معانی مختلفی که آن دسته از صفات بدانها اشاره می کنند را بصورت مشابهی به مخاطب منتقل می کند.
بنظر می رسد که هیچ رهیافت قطعی برای تحدید یا ارائه تعریفی واحد از دسته ای از واژگان یا صفات وجود ندارد. بنابراین، رویارویی با این چالش مستلزم آنست که زیبایی شناسان محدوده وسیع تری از مفهوم زیبایی یا دیگر صفات هم دسته آن را به جهت کشف قوانین زیبایی شناسانه که برای درک زیبایی ضروریند، مد نظر خود قرار دهند.
**زیبای بیدار **
در اینجاست که دوباره به این سوال چالش برانگیز و آزار دهنده باز می گردیم: فلاسفه باید چه چیزی را مورد کاوش قرار دهند تا به درک ماهیت مفاهیم بنیادینی همچون زیبایی، ذوق یا سلیقه نائل شوند؟
در پاسخ به پرسش پیشین، سه رویکرد اصلی در شاخه زیبایی شناسی مطرح است. از منظر اول، فیلسوفان و منتقدان هنری به مطالعه مفاهیم زیبایی شناختی یا منحصرا به واکاوی زبان نقد هنر می پردازند که از طریق آن چیستی و چرایی داوری آثار هنری توجیه و تبیین می شود. در این خصوص، ادموند برک در کتاب خود Beautiful and Sublime the On که در سال ۱۷۵۷ به طبع رسید، بین دو واژه والا و زیبا تمایز قائل شده است.
او در این کتاب، با تفحص کیفیات این واژگان که موجب بروز رفتارها، واکنش ها و گرایش هایی مختلفی در مخاطب می شوند، بین این دو واژه تمیز می دهد. تباینی که ادموند برک بین دو واژه زیبا و والا در نظریه خود تشریح می کند، تاثیر عمیقی را حتی بر روی نقد هنر معاصر گذاشته و امروزه به عنوان یکی از رویکرد های رایج نقد هنر مورد استفاده قرار می گیرد.
شایان ذکر است که در قرن اخیر، فیلسوفان غالبا تمرکز خود را بر واکاوی مفاهیم و نظریات مدرن ادبی همچون بازنمایی، فرانمایی، فرمالیسم، اگزیستانسیالیسم، پدیدار شناسی و نشانه شناختی قرار داده اند.
بطور کلی، این رویکرد زیبایی شناختی دو هدف را دنبال می کند.
- هدف اول یافتن رهیافتی است برای توجیه توصیفات و تعاریفی که فیلسوفان یا منتقدان بر اساس این رویکرد از آثار هنری به عمل می آورند.
- هدف دوم، تبیین و تشریح آن تجارب خاص و متمایز از دیگر واکنش های مخاطب است که در مواجهه با آثار هنری بیان و ابراز می گردد.
رویکرد دوم در زیبایی شناسی
زیبای بیدار | در رویکرد دوم، فیلسوفان و منتقدان تمرکز خود را بر مطالعه فلسفی یک سری از حالات خاص ذهنی (واکنش ها، رفتار ها و احساسات زیبا شناسانه) که در رویارویی مخاطب با اشیا هنری هنگام تجربه زیباشناسانه روی می دهند، معطوف می کنند.
نمونه بارز و برجسته این رویکرد را در فلسفه کانت می یابیم که مشخصه های خاص زیبایی شناسی را در رابطه با داوری مخاطب نسبت به آثار هنری بررسی کرده است.
همانطور که در نوشتار پیشین نیز اشاره شد، کانت داوری زیبایی شناختی را از داوری شناختی که بر اساس منطق عقلی و معرفت نسبت به اشیا و پدیده های پیرامون (همچون اسامی و مفاهیم زندگی روزمره) صورت می گیرد، تمیز می دهد.
به کلام دیگر، کانت به واکاوی مشخصه ها و چیستی واکنش های خاص مخاطب نسبت به یک سری از اشیا و پدیده های زیبا که از دیگر رفتارها و واکنشهای مخاطب نسبت به اشیا و پدیده های غیر هنری متمایزند، می پردازد.
از منظر کانت، یک تجربه و واکنش زیبایی شناختی کاملا “آزاد” و بدور از هر گونه سودمندی یا تعلق خاطر نسبت به شیی یا پدیده هنری است.
شایان ذکر است که فلاسفه پس از کانت دیدگاه و احکام داوری زیبایی شناختی کانت را مورد تشکیک و چالش قرار داده و کوشیده اند تا مفاهیمی همچون “رفتار زیبا شناسانه” و “تجربه زیبا شناسانه” را از دیدگاه های مختلف و بصورت ملموس تری تبیین کنند.
در این خصوص، فیلسوفانی همچون هگل و ویتگنشتاین این مفاهیم (رفتار، واکنش یا تجربه زیباشناسانه) را از دریچه فلسفه روانشناسی مورد تفحص قرار داده و بدین طریق ابعاد بیشتری از فلسفه زیبا شناختی کانت را توسعه داده اند.
برای درک صحیحی از این نظریات متأخر فلاسفه، بایسته است که تفاوت بین فلسفه ذهن و روانشناسی تجربی مشخص گردد.
در واقع فلسفه یک علم نیست، چرا که علل پدیده ها را مورد کاوش قرار نمی دهد. فلسفه بر پایه کاوش یا استدلال استقرایی (بر اساس شهود و مفاهیم از پیش تبیین شده) و مفهومی است که دغدغه اصلی آن شناسایی است تا توضیح و تشریح.
در حقیقت، رسالت یک فیلسوف ارائه کلی ترین و گسترده ترین توصیف چیز ها ست تا به مخاطب نشان دهد که باید آنها را چگونه درک و برای آنها ارزش قائل شود.
بطور کلی، فلاسفه در دوران اخیر با دو رویکرد اصلی یعنی پدیدار شناسی و تحلیل و بررسی مفهومی، این تمایز را بین فلسفه ذهن و روانشناسی تجربی مد نظر خود قرار داده اند.
بنابراین، دغدغه اصلی فیلسوفان “شناخت” است تا توصیف.
زیبای بیدار | براستی چگونه می توان در باب چیزی توضیح داد در حالیکه هنوز از آن شناختی حاصل نشده باشد؟ مبرهن است که شناخت از اشیا و پدیده ها پیش نیاز هرگونه توضیح یا تشریح از آنهاست. اگرچه برخی محققان و اندیشمندان سعی بر تحلیل تجربه و رفتار زیبا شناسانه از منظری تجربی و روانشناختی (مطالعه روانشناسی زیبایی) داشته اند، ولی نتایج این تحقیقات خود حاوی شبهات زیادی اند که مستلزم توضیح و تبیین بیشترند.
رویکرد سوم در زیبایی شناسی
زیبای بیدار | رویکرد سوم در زیبایی شناسی واکاوی فلسفی خود شیی هنری است. این رویکرد بر اساس این دیدگاه شکل گرفته که مهمترین چالش شناخت زیبایی وجود انواعی خاص از چیزها در جهانند که احساس یا رفتار لذت گونه ای را در مخاطب موجب شده یا مخاطب آن شی یا پدیده را بر پایه یک سری از صفات زیبایی شناختی توصیف می کند.
بطور کلی آثار هنری جزو این دسته از اشیا خاص اند. ولیکن، دیگر اشیا یا پدیده های زیبا (مانند مناظر، سیمای انسانها، و مانند آنها) نیز معمولا جزو این دسته، تنها به این خاطر که می توانند تحت شرایطی به عنوان شیی هنری یا پدیده زیبا نگریسته شوند، قرار می گیرند.
زمانیکه با توسل به این رویکرد به مقوله زیبایی بیندیشیم، در می یابیم که مرز بین شاخه زیبایی شناسی و فلسفه هنر بطور کامل از بین خواهد رفت.
در این حالت است که مفاهیم و تجارب زیبایی شناختی مخاطب در پرتو شناخت و واکاوی خود شیی هنری تبیین خواهند شد. در این خصوص هگل که بیشترین تاثیر فلسفی را بر شکل گیری زیبایی شناسی مدرن داشت، معتقد بود که وظیفه و نقش اصلی زیبایی شناسی مطالعه انواع مختلف هنر و فحوای معنوی مربوط به هریک از انواع هنر است.
شایان ذکر است که رویکرد سوم نسبت به زیبایی شناسی ضرورت تمرکز بر روی حوزه هنر را تا حد زیادی زایل می کند. حتی شخصی که هنر را چیزی بیشتر از یک تجلی ارزش زیبایی شناسانه نمی پندارد، احتمالا بر این باور خواهد بود که دغدغه و هدف اصلی زیبایی شناسی مطالعه حالات و واکنشهای خاصی است که مخاطب در مواجهه با یک شیی یا پدیده هنری از خود بروز می دهد.
در واقع، تنها در حالتی که اشیا هنری را به بازه کوچکی محدود کنیم، شاید بتوان تا حدودی به درک مفهوم زیبایی با واکاوی صرف شیی هنری نائل آمد. حتی در این حالت نیز بسیار مشکل است که استنتاج کنیم که همه آثار هنری در خصیصه یا ویژگی مهمی، فراتر از یک علاقه مشابه جمعی، مشترکند.
این بدین معنی است که ما به هر حال مجبوریم که رویکرد دوم (واکاوی حالات و واکنشهای مخاطب نسبت به شیی هنری) را نیز مد نظر داشته باشیم.
بطور کلی، بنظر می رسد که هیچ راهی برای تحدید شاخه زیبایی شناختی بجز از طریق محدود کردن مفهوم هنر وجود ندارد.
زیبای بیدار | در انتها می توان اینگونه جمع بندی کرد که سه رویکرد یاد شده هم ناسازگار و هم در هماهنگی با یکدیگرند. تنها پس از آگاهی کاملی از فلسفه هنر و نظریات متباین فیلسوفان در باب هنر و زیبایی شناسی است که قادریم به درک درستی از این سه رویکرد دست یابیم و آثار هنری را با استفاده از آنها تاویل و ارزیابی کنیم. در این مرحله ابتدایی و برای ره جویان هنر، لازم است بپذیریم که این سه رویکرد می توانند بطور اساسی با یکدیگر متفاوت باشند و بنابراین هر سوال مربوط به زیبایی شناسی را می توان به سه طریق در پرتو هریک از سه رویکرد یاد شده، تحلیل و تشریح کرده و به آن پاسخ داد. در پایان، قصد دارم از شما خواننده گرامی این دو سوال را جویا شوم که به نظر شما کدامیک از سه رویکرد یاد شده، کارایی و اهمیت بیشتری در درک و دریافت مفهوم زیبایی در هنر های زیبا دارد؟ آیا بنظر شما تلفیقی از سه رویکرد (یا دو رویکرد) یاد شده، رهیافتی بهتر را پیش روی منتقد یا فیلسوف هنری برای درک و تشریح مفهوم زیبایی می گذارد؟
منبع: علی فلاح زاده